شاینا گلیشاینا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

لوبیای کوچولوی زمستونی

دخترم داريه دوست داره خوب

سلام به قول خودت آينا خانم باهوشم امروز با هم يه پازل كه عمه برات گرفته رو ميچينيم يه سري اعداد انگليسي و اشكال هندسي داره شاينا خيلي زود همه رو ياد گرفت كه سر جاشون جا بده و البته داريه يا داييره همون دايره رو زود جاش رو ياد گرفت و تند تند از اول بر ميداره دوباره ميزاره هي ميگه دارييِه ستاره و بقيه رو هم سريع ياد گرفته كارت بازي  داريم كارتاي بيبي انيشتن بشترش رو ياد گرفته و من ازش سئوال ميكنم و دخترم همه رو جواب ميده واقعا هر چيزي رو فقط يك بار بهت ميگم و شما هم زودي ياد ميگيري تو نقاشي هم كلي پيشرفت كردي اعضاء صورت رو ميكشي منتها هر كدوم و يه جاي صفحه گردي كله يه جا مو يه جاي ديگه گوش چشم نقطه و.....  اَتي كردنت هم كم شده به ...
22 آبان 1393

هفته اي با دادا و خاله اينا بسي خوش گذشت

آمدم از شاوغيهاي هفته گذشته كه خاله منصوره آمده بودن بنويسم واز هواخوري خودم چون شاينا حسابي مشغول بود و زياد سراغ مامانش نيومد طوريكه روزآخر كه همه رفتن خونه هاشون و من و شما مامان معصوم مونديم دلم برات تنگ شده بود و يه جورايي خوشحال بودم چون دختر طلام دوباره مال خودم شد ولي ولي آخ آخ شاينا چند روزه همه رو اَتي ميكنه يا نگاش ميكنن جيغ ميزنه البته بماند كه در اين حالت همه دلشون ميخواد بخورنش از بس قيافه ش با مزه ميشه ولي نميدونم والا اينارو از كجا ياد گرفتي ولي هفته گذشته روزاي خوبي رو با خانواده داشتم البته به جز يه نفر كه اونم مهم نيست همش به اين فكر ميكنم كه شايد ديگه اين روزا اينطوري ديگه تكرار نشن اميدوارم. اينطوري نشه هر چي خدا بخواد.....
18 آبان 1393

اصاً ،نه

جاتون خالي ديروز بعد از يه كرج گردي و يه چرت نيم ساعته با شاينا خانوممون و بابارضا رفتيم رستوران روما براي نهار اولا كه دخترم خانوم نشست رو صندلي و كلي مارو سرافراز كرد از مودب بودنش و البته از غذا خوردن خبري نبود و با جايزه اي كه بهش دادن مشغول بود مامان هوكو وقتي كه داشت سعي ميكرد يه قاشق غذا به دخترك ناز نازكش بخورونه شازده خانوم خيلي محترمانه فرمودن اصاً اصاًيعني نه اصلا و اينطور شد كه مادر هوكو دست از سعي و تلاش بر داشت ولي دو تا شاخ در اورد كه آخه بچه تو اين چيزارو از كجا ياد ميگيري بعد از اون آمديم خونه و شب بازم جاتون خالي منزل دايي مسعود يا به قول شاينا مٓسود دعوت شديم و اونجا بود كه ما فهميديم شاينا اسم. همه افراد خونواده رو ميتونه...
26 مهر 1393

فسقلي حالا ديگه دايره هم ميكشه

آخه جوجه !!!!!!! دايره كشيدنو از كجا ياد گرفتي؟ از بس كه گفتي پيشي بكش و منم هي كشيدم حالا شاينا فسقلم ياد گرفته بهش ميگم  دايره بكش برام دايره ميكشه بعد ميگم چشم بكش دو تا نقطه ميزاره دخترم خيلي به نقاشي علاقه داره مدام با مداد شمعي و مداد رنگي داره خط ميكشه كلا كتاب دوست داره از  حالا سرش تو كتابه ! هههههه   
17 مهر 1393

داغ ، باشيي

يعني بيهوش ميشم   دختر با اين حرف زدنت دستگاه فر موي  منو تو كمد ديدي بهم گفتي مامان جيز انگشتتو آرردي بالا تكون م دادي  گفتي داغ  بعد كله خوشگلتو كج كردي با چشم و ابرو و لب و لوچه گفتي باشيييي يعني من نميدونم چطوري ميتونم جلوي خودم و ميگيرم كه نخورمت  عسللل.
4 مهر 1393

عسل خوشمزه مامان نِنا

شايناي عزيزم دختر مهربون و با احساسم گاهي ميمونم جواب اينهمه احساسات قشنگ فرشته كوچولومو چطوري بدم جدي ميگم گاهي تند تند بوسم ميكني صورتمو دستمو واقعا شرمنده ميشم عزيزم گل خوشبوي كوچولوم آخه هر چقدرم كه قربون صدقه ت ميرم دلم آروم نميشه ني ني خانوم يه هفته ديگه بيست ماهه ميشه  شيرين زبونم الان ديگه خيلي از كلماتي كه ما ميگيم رو تكرار ميكني بعضياش رو هم به روش خودت خيلي شيرين ميگي شعر يه توپ دارم قلقليه رو دوتايي ميخونيم ( يه توپ دارم " گگه ايه " ميزنم زمين " هاوا " من اين توپو " نههه" بابام بهم " عيديداد" يه توپِ" گيگي ايه ) البته با حركات دست و چشم و سر و لب و لوچه هههههههه دورت بگردم شيرينم ...
1 مهر 1393

لالا بدون مي مي

من و دخترم چند روزه يه اتفاقاتي بينموندافتاده كه نميدونم نشانه بزرگ شدن عسلمه يا چيز ديگه هنوز نميدونم دو روز پشت هم وقت خواب ت خيلي بد خلق ميشدي گريه و داد و فرياد داشتيم بغلم نميامدي  و مي مي كه هر زماني بهترين چيزي بود ميشد به شما پيشنهاد داد رو رد ميكردي جل الخالق شاينا          مي مي     باورم نميشه به هر حال از اون روز شما آرومتر شدي تقريبا به روال قبل برگشتي ولي شبا بي سرو صدا روي مبل بدون مي مي خودت لالا ميكني خوب برام عجيبه چيه مگه الان آمدي تو تخت من دراز كشيدم كه بياي پيشم ولي بر خلاف انتظارم كمي بازي كردي با بابا و بعدم خودت بدون اينكه به من كاري داشته باشي دمر سرت و كذاشتي لالا كردي ع...
4 شهريور 1393

آينا دامپولي

دخترم شاينا يا به قول خودش آينا دو روز پيش واكسن ١٨ ماهگيش رو زد بچه م  خيلي دردش آمد اي كاش  ني ني ها واكسن زده دنيا مي اومدن آخه گناه دارن خيلي كوچولو و ظريفن ولي خوب حداقل اين دلخوشي رو دارم كه  ديگه واكسن تعطيل هورااااااا. شاينا اين دو روز رو تب داشت پاش از ديروز خيلي درد ميكنه و ورم كرده دست ميزاره روش ميگه درد درد به قول خودش دامپول زده بعدشم ميخنده ديگه خنده براي چي نميدونم. به هر حال اينم خدارو شكر گذشت و راحت شديم ازين به بعد عشق است و كيف و حال البته اگر اين حساسيت و جوشهاي بدنت ول كنن و تشريفونو ببرن فعلا كه هستن . 
14 مرداد 1393