شاینا گلیشاینا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

لوبیای کوچولوی زمستونی

اولين چهار دست و پا

  سلام شاينا گلي . ميخوام ازكاراي جديدي كه ياد گرفتي بنويسم تا يادم نرفته از ديروز خودت ميتوني از حالت خوابيده بلند بشي بشيني از ٢٢ مهر ديگه چهاردست وپا ميري البته هنوز با سرعت كم عكس گرفتم از اولين چهاردست وپا فيلم هم گرفتم برات ميزارم خوشگلم مامان خيلي ذوق ميكنه تو اين حالت ميبيندت تا قبل از اين روزمين ميخزيدي كليم غر ميزدي و ميرفتي عزيزمممممم ياد دندونات افتادم ناراحتم ميكنه آخه خيلي لثه هات درد ميكنه. ديشب از خواب بيدارت كرد كلي گريه كردي من و بابا خيلي ترسيديم فكر كرديم خدايي نكرده مريض شدي . ديروز رزو خوبي بود با مامان بزرگ و دايي سعيد و زندايي ياسمن و زندايي كژال و روژاني رفتيم ناهار رستوران خيلي خوش گذشت فقط كمي سرد بود و ...
7 آبان 1392

شاینا و آب و توپ

شاینا جونم شما عاشق توپ  و آب هستی یه عالمه هم توپ داری  با یه استخر بادی بزرگ . پر آب میکنم و کلی بازی میکنی تو آب تند تند پاهات رو تکون میدی و ذوق میکنی . وقتی میریم پارک یه دست و پایی برای فواره های تو حوض ها میزنی دایی سعیدم میبردت روشون هی پاهات رو تکون میدی دستاتو تکون میدی خسته هم نمیشی . قربونت برمممممممممممم . اینم یه عکس از آب بازی علوسکم .  ...
1 مهر 1392

روزاي شايناداري

سلام دخترم . امروز ميخوام از شيرين زبونيهات بگم . دختر نازم شما دقيقا روزي كه هفت ماهه شدي مامان گفتي بابا هم كه يه ماهي ميشه ميگي پشت هم ميگي بابابابابابا. . وقتي گرسنه باشي هم تو چشام نگاه ميكني شاكي ميمي مي مي ييي . تازگيا وقتي بابا جون مياد میریم خونه خودمون همش بهانه ميگيري ميخواي فقط بغل مامانی باشي نميدونم چرا جوجممممممممم . راستي بابايي رفته مأموريت چین ديروز رفت حتما يه عالمه سوغاتي برامون مياره بابا اينطوريه ديگه خوشبحالمونه . از صندلي ماشين خوشت نمياد تو كالسكه هم زود خسته ميشي تو رورويك هم كم ميموني كلا دختر ماماني گلم به مامان خيلي وابسته شدي. راستي يه كم با عمه لأدنى و عمو آرش و مامان جون دوست شدي خداروشكر . دختر گلم همه از خوش...
26 شهريور 1392

هفت ماهگیت گلم مبارک

شاینا گلی هفت ماهه شدی روزا خیلی تند تند میگذره این روزا یه کمی اذیت شدی به خاطر ا س... که داشتی عزیزم  آلرژیتم یه کم دوباره برگشته . ایشالله همین روزا خوبه خوب میشی . بوس عزیزم . از کارای جدیدت بگم که امروز بالاخره تونستی رو چهار دست و پا بلند بشی البته یه لحظه موش موشک . این روزا خیلی به مامان وابسته شدی دختر گل گلیم  چند روز پیش بغل بابایی بودی گریه میکردی که مامان بغلت کنه وقتی دیدی خبری از بغل نیست با گریه دو بار گفتی مامان مامانننن . وای شکه شدم . خیلی قشنگ گفتی نازنازم . گل کوچولوی مامان ...... امروز صبح داشتی شیر میخوردی ماوس مامان تو دستت خوابیده بودی شیطون پای لپ تاپ مامان میشینی ادای منو در میاری تند تند کلیداش رو ...
6 شهريور 1392