شاینا گلیشاینا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

لوبیای کوچولوی زمستونی

شمارش معكوسه گلم

چي بگم عزيزترينم مهربونترينم ؟ كه داري دو ساله ميشي . باورم نميشه آخه انقدر زود گذشت دو سال شد گاهي به پاهاي تپل نازت نگاه ميكنم ياد روزاي اول ميفتم كه چقدر كوچولو بودن . قشنگترين تجربه زندگيم داره دو ساله ميشه . نميدونم چي بگم واقعا نميدونم فقط اينكه عاشقتم عروسكم دختر خوبم. 
20 آذر 1393

سفرنامه دبي شاينا گلي

ديروز صبح پرواز داشتيم به دبي و الان تو هتل هستيم شايناي من لالا كرده صبح زود رفتيم براي مصاحبه و تازه برگشتيم شاينا خيلي خسته بود بچه م زود خوابيد برعكس سفر قبلي براي غذا زياد اذيت نميكني و تقريبا همه چيز ميخوري تو كالسكه هم نميشيني ديروز تو مركز خريد تمام وقت دويدي  ر با ني ني هاي ديگه بازي كردي و در نهايت دو ساعت تو بغل مامان لالا كردي و بابا تنهايي رفت خريد خلاصه اينكه همگي خسته ايم امروزم صبح زود بيدار شديم  نتيجه هم اينكه بابا نميدونسته براي من و شما هم بايد فرم جدا پر ميكرده و با ما مصاحبه نكردن  اميدوارم واقعا دوباره مجبور نشيم بيايم . با شما جوجه خانم سخته واقعا . 
28 آبان 1393

دخترم داريه دوست داره خوب

سلام به قول خودت آينا خانم باهوشم امروز با هم يه پازل كه عمه برات گرفته رو ميچينيم يه سري اعداد انگليسي و اشكال هندسي داره شاينا خيلي زود همه رو ياد گرفت كه سر جاشون جا بده و البته داريه يا داييره همون دايره رو زود جاش رو ياد گرفت و تند تند از اول بر ميداره دوباره ميزاره هي ميگه دارييِه ستاره و بقيه رو هم سريع ياد گرفته كارت بازي  داريم كارتاي بيبي انيشتن بشترش رو ياد گرفته و من ازش سئوال ميكنم و دخترم همه رو جواب ميده واقعا هر چيزي رو فقط يك بار بهت ميگم و شما هم زودي ياد ميگيري تو نقاشي هم كلي پيشرفت كردي اعضاء صورت رو ميكشي منتها هر كدوم و يه جاي صفحه گردي كله يه جا مو يه جاي ديگه گوش چشم نقطه و.....  اَتي كردنت هم كم شده به ...
22 آبان 1393

هفته اي با دادا و خاله اينا بسي خوش گذشت

آمدم از شاوغيهاي هفته گذشته كه خاله منصوره آمده بودن بنويسم واز هواخوري خودم چون شاينا حسابي مشغول بود و زياد سراغ مامانش نيومد طوريكه روزآخر كه همه رفتن خونه هاشون و من و شما مامان معصوم مونديم دلم برات تنگ شده بود و يه جورايي خوشحال بودم چون دختر طلام دوباره مال خودم شد ولي ولي آخ آخ شاينا چند روزه همه رو اَتي ميكنه يا نگاش ميكنن جيغ ميزنه البته بماند كه در اين حالت همه دلشون ميخواد بخورنش از بس قيافه ش با مزه ميشه ولي نميدونم والا اينارو از كجا ياد گرفتي ولي هفته گذشته روزاي خوبي رو با خانواده داشتم البته به جز يه نفر كه اونم مهم نيست همش به اين فكر ميكنم كه شايد ديگه اين روزا اينطوري ديگه تكرار نشن اميدوارم. اينطوري نشه هر چي خدا بخواد.....
18 آبان 1393

اصاً ،نه

جاتون خالي ديروز بعد از يه كرج گردي و يه چرت نيم ساعته با شاينا خانوممون و بابارضا رفتيم رستوران روما براي نهار اولا كه دخترم خانوم نشست رو صندلي و كلي مارو سرافراز كرد از مودب بودنش و البته از غذا خوردن خبري نبود و با جايزه اي كه بهش دادن مشغول بود مامان هوكو وقتي كه داشت سعي ميكرد يه قاشق غذا به دخترك ناز نازكش بخورونه شازده خانوم خيلي محترمانه فرمودن اصاً اصاًيعني نه اصلا و اينطور شد كه مادر هوكو دست از سعي و تلاش بر داشت ولي دو تا شاخ در اورد كه آخه بچه تو اين چيزارو از كجا ياد ميگيري بعد از اون آمديم خونه و شب بازم جاتون خالي منزل دايي مسعود يا به قول شاينا مٓسود دعوت شديم و اونجا بود كه ما فهميديم شاينا اسم. همه افراد خونواده رو ميتونه...
26 مهر 1393

فسقلي حالا ديگه دايره هم ميكشه

آخه جوجه !!!!!!! دايره كشيدنو از كجا ياد گرفتي؟ از بس كه گفتي پيشي بكش و منم هي كشيدم حالا شاينا فسقلم ياد گرفته بهش ميگم  دايره بكش برام دايره ميكشه بعد ميگم چشم بكش دو تا نقطه ميزاره دخترم خيلي به نقاشي علاقه داره مدام با مداد شمعي و مداد رنگي داره خط ميكشه كلا كتاب دوست داره از  حالا سرش تو كتابه ! هههههه   
17 مهر 1393