بدون عنوان
الان بعد مدتها ميخوام بنويسم ولي اصلا نميدونم از كجا واز چي شروع كنم اول اينكه خجالتم به خدا به خاطر اينهمه تاخير ولي شما دخمل طلا انقدر ماشالله شيطون شدي كه فرصت نميكنم بيام چيزي بنويسم ولي حيفه چون اين روزا انقدر خوردني و با نمك شدي و كاراي با مزه انجام ميدي هر روز هم كلمات جديدياد ميگيري و مارو سورپرايز ميكني من از همين امروز شروع ميكنم و به عقب ميرم فكر كنم اينطوري راحتره امروز صبح بابا رفت اهواز شما هم خواب بودي وقتي بيدار شدي سراغ بابا رو گرفتي فدات بشم كه باباشناس شدي جوجه . خيلي با مزه ١: اداي گريه در مياره دستاي تپلشو ميزاره رو چشماش البته از بين انگشتاش منو نگاه ميكنه بعد ضداي گريه در مياره يعني من خيلي ماما...
نویسنده :
شکوفه
0:11