شاینا گلیشاینا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

لوبیای کوچولوی زمستونی

داغ ، باشيي

يعني بيهوش ميشم   دختر با اين حرف زدنت دستگاه فر موي  منو تو كمد ديدي بهم گفتي مامان جيز انگشتتو آرردي بالا تكون م دادي  گفتي داغ  بعد كله خوشگلتو كج كردي با چشم و ابرو و لب و لوچه گفتي باشيييي يعني من نميدونم چطوري ميتونم جلوي خودم و ميگيرم كه نخورمت  عسللل.
4 مهر 1393

عسل خوشمزه مامان نِنا

شايناي عزيزم دختر مهربون و با احساسم گاهي ميمونم جواب اينهمه احساسات قشنگ فرشته كوچولومو چطوري بدم جدي ميگم گاهي تند تند بوسم ميكني صورتمو دستمو واقعا شرمنده ميشم عزيزم گل خوشبوي كوچولوم آخه هر چقدرم كه قربون صدقه ت ميرم دلم آروم نميشه ني ني خانوم يه هفته ديگه بيست ماهه ميشه  شيرين زبونم الان ديگه خيلي از كلماتي كه ما ميگيم رو تكرار ميكني بعضياش رو هم به روش خودت خيلي شيرين ميگي شعر يه توپ دارم قلقليه رو دوتايي ميخونيم ( يه توپ دارم " گگه ايه " ميزنم زمين " هاوا " من اين توپو " نههه" بابام بهم " عيديداد" يه توپِ" گيگي ايه ) البته با حركات دست و چشم و سر و لب و لوچه هههههههه دورت بگردم شيرينم ...
1 مهر 1393

لالا بدون مي مي

من و دخترم چند روزه يه اتفاقاتي بينموندافتاده كه نميدونم نشانه بزرگ شدن عسلمه يا چيز ديگه هنوز نميدونم دو روز پشت هم وقت خواب ت خيلي بد خلق ميشدي گريه و داد و فرياد داشتيم بغلم نميامدي  و مي مي كه هر زماني بهترين چيزي بود ميشد به شما پيشنهاد داد رو رد ميكردي جل الخالق شاينا          مي مي     باورم نميشه به هر حال از اون روز شما آرومتر شدي تقريبا به روال قبل برگشتي ولي شبا بي سرو صدا روي مبل بدون مي مي خودت لالا ميكني خوب برام عجيبه چيه مگه الان آمدي تو تخت من دراز كشيدم كه بياي پيشم ولي بر خلاف انتظارم كمي بازي كردي با بابا و بعدم خودت بدون اينكه به من كاري داشته باشي دمر سرت و كذاشتي لالا كردي ع...
4 شهريور 1393

آينا دامپولي

دخترم شاينا يا به قول خودش آينا دو روز پيش واكسن ١٨ ماهگيش رو زد بچه م  خيلي دردش آمد اي كاش  ني ني ها واكسن زده دنيا مي اومدن آخه گناه دارن خيلي كوچولو و ظريفن ولي خوب حداقل اين دلخوشي رو دارم كه  ديگه واكسن تعطيل هورااااااا. شاينا اين دو روز رو تب داشت پاش از ديروز خيلي درد ميكنه و ورم كرده دست ميزاره روش ميگه درد درد به قول خودش دامپول زده بعدشم ميخنده ديگه خنده براي چي نميدونم. به هر حال اينم خدارو شكر گذشت و راحت شديم ازين به بعد عشق است و كيف و حال البته اگر اين حساسيت و جوشهاي بدنت ول كنن و تشريفونو ببرن فعلا كه هستن . 
14 مرداد 1393

خدارو شكر شاينا خانوم به خيرو خوشي يكسال و نيمه شد

نميدونم چرا براي هجده ماهگي شاينا خيلي ذوق داشتم حتي از يكساله شدنش هم بيشتر واقعا چرا؟  دختر شيرينم كه هر روز داره شيرينتر از روز قبل ميشه كلي بزرگ شده كلي تغيير كرده شيطون و با مزه و خوش خنده و بد گريه و مهربون و دوست حيوانات دورت بگردم شيرينم عسلم  تولد هجده ماهگيت مبارك .  پ.ن: براي واكسن هجده ماهگي بسي استرس دارم دست خودم نيست هر چي با خودم  كلنجار ميرم فايده نداره كه بابا در روز هزاران نيني رو واكسن ميزنن و هيچ جورم نميشه جلوي دردش و گرفت .
8 مرداد 1393

سفرنامه بلغارستان با شاينا (آينا)

سلام گل دخترم امروز بالاخره فرصت كردم در مورد سفرمون به بلغارستان بنويسم روز ١٢ تير پنجشنبه تاريخ رفتمون بود پرواز ساعت ١٠/٥ صبح بود به خاطر بي موقع بيدار شدنت يه كم اذيت شدي ولي تو پرواز تلافي كردي و حسابي خوابيدي در كل اذيت نكردي ولي وقتي رسيديم به ساعت اونجا ٢ بود شما هم گرسنه بودي هم خسته البته من و بابا هم همينطور مشكل مادر بيچار ه ت از همينجا شروع شد كه شما غذارو دوست نداشتي مدل به مدل غذارو امتحان كردم ولي متاسفانه همه رو بيرون دادي من تازه فهميدم واي بر من يك هفته..... خلاصه اتاقمون و تحويل گرفتيم و لالالاااااااا . عصرم سه تايي رفتيم بيرون تو امتاد ساحل مغازه هاي جالبي بود كلا جو خاصي داشت تا يه مسيري رفتيم و برگشتيم براي شمام پيتزا ...
1 مرداد 1393

دختر داشتن اينش خوبه :)

اي خدا اين دختر طلام بزرگ شده به مامانش كمك ميكنه لباس شستم دارم پهن ميكنم بهش ميگم شاينا گلي به من كمك ميكني يكي يكي لباسارو ميده دست من تشكرات لازم رو به جا ميارم يعني قيافه ش ديدن داره ......    ...
29 تير 1393