شاینا گلیشاینا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

لوبیای کوچولوی زمستونی

دوستت دارم طلا!

سلام طلا! میدونم یکم احمقانه است که اسم قشنگتو نگم و صدات کنم طلا عزیزم ولی باباست دیگه باید به رفتار عجیب غریبش عادت کنی! از یکی شنیدم عکس بابای تو کتابو دیدی,انگشت کوچولوتو گذاشتی روش گفتی نیست!دارم فردا میام پیشت فرشته کوچولوی من. شنیدم اون تافی به قول مامان معصومت," میمون"چیز میزای دخترمو میدزده هی،آره؟میام حسابشو میرسم بابایی! دوست دارم با تمام وجودم! بابای خیلی دلتنگ 1392/9/9, 14 روز بعد از آخرین باری که دیدمت! ...
9 آذر 1392

ده ماهه شدي

 ده ماهه شدی عزیز دلم ...مبارک باشه دهمین ماهگرد تولد تو و دهمین ماهگرد مادر شدن من! چیزی نمانده به اولین سالگرد آمدنت به زمین ... باور میکنی؟ ... زمینی شدی مثل ما. همین دیروز نبود که برای اولین بار دیدمت؟ همین دیروز نبود که بلد نبودم بغلت کنم؟ همین دیروز نبود که برای اولین بار ناخن هایت را کوتاه کردم؟ مگر دیروز نبود که برای اولین بار حمامت دادیم؟ که بند ناف افتاده ات را به یادگار لای دستمال معطری پیچاندم؟ که شب ها تا صبح بیصدا نگاهت میکردم به صدای نفسهات گوش میدادم ؟ که قدرت نداشتی در نور ، چشمان نازت را باز نگه داری؟ که رگ های نازکت از زیر پوست لطیف دستانت پیدا بود؟ که قدرت مکیدن شیر رو نداشتی ؟ که وقت شیر خوردنت ا...
9 آذر 1392

انگشت كوچولوي شاينا

شازده خانوم آمدم كه از شما تعريف كنم از شما خانوم طلا چند روز ميشه با اداها و اشارات و كلمات مخصوص خودت صحبت ميكني انگشت اشاره كوچولوت مدام نشونه رفته همزمان اِ اِ اِ. بِ بِ بِ يه سري چيزاي اينطوري تكرار ميكني با دستت بيا بيا ميكني براي همه چي اينكارو ميكني مدام دنبال هيجاني ميخندي بلند بلند تازه جيغم همراهش ميزني عجب دختري....... ماچ ماچ . از همه چي ميگيري بلند ميشي روزاي اول خودت و يهو ول ميكردي وقتي ميخواستي بشيني حالا با احتياط دولا ميشي كم كم ميشيني دخترم عاقله به مامان شكوفه رفته هههههه . واقعاً ميگم يه بار خوابيده بودي عمه لادن آمده بود خونمون و شما بيدار شدي وقتي امديم تو اتاق درست لب تخت چهار دست و پا بودي ولي جلوتر نيامده بودي كل...
5 آذر 1392

حواستون به كمد لباس ني ني هاتون باشه

حواستون به كمد بچه هاتون باشه چون يه سري از لباس هاشون و به هواي اينكه هنوز اندازشون نشده و بزرگن يادمون ميره كوچيك ميشن همين چند روز پيش بود از بيكاري چند تا از لباساي شاينا خانوم و از كمد درآوردم تنش كردم و واي واي نه تنها بزرگ نبودن كوچيكم شده بودن آخ چقدر حالم گرفته شد حواسم نبود جوجم بزرگ شده فكر ميكردم همون اندازه مونده عكس چند تا از لباسارو هم ميزارم خيلي حيف بودن     ...
4 آذر 1392

شاینا هفت تیر کش

شیطون شدی بلا شدی غیر قابل کنترل شدی یعنی وقتی بغل هم هستیم انگار داریم کشتی میگیریم! یه لحظه آروم - خانوم نمیشینی  وقتی دراز میکشم شاینا مدام پرش از روی مانع داره انجام میده  . میزنی میشکنی پرت میکنی تا کوچکترین اعتراضی هم ببینی یــــــــــــــــــــــــــــــک صداهای اعتراض آمیز از خودت در میاری و ادای گریه در میاری که آدم پشیمون میشه میگه بذار سرم رو هم بدم بشکنه ولی از این صداها در نیاره خلاصه که واسه خودت کلی هفت تیر کش شدی و نفس کش میطلبی! حالا... بعد از همه این آتیش سوزوندنها یهو میشی یه گربه ملوس عروس صدا نازک و ملیح جیک جیک میکنی ناز میکنی ، بوس و بعل میخواهی خلاصه که عالمی داریم با خانم خانما .
4 آذر 1392

اسباب بازيي به نام مامان

مامان بهترین اسباب بازی ! موهامو دو دستي میکشی گوشام رو میپیچونی و میکشی تا جای که زور داری و ممکن باشه، چشام رو با ناخونات در میاری از هر گوشه خونه که ببینی من رو، اسباب بازیهای بی جان رو ول میکنی میدوی میایی که کمی با این اسباب بازی بزرگ و متحرک , و جاندار سر گرم بشی موقع شیر خوردن که دیگه چی بگم، به علت معذوریت اخلاقی نمیتونم بیان کنم! بلا نمیمونه سرم در نیاری یعنی کنده کاری شده پوست سینه و گردنم از دستت خانوم خانوما دراز میکشم رو گلوم مینشونمت، پاهاتو دو طرف صورتم میذارم که باهم شعر بخونیم، بازی کنیم، شادی کنیم ولی با دستات چشم و چال برام نمیذاری ولی اون وسطا یه لبخند ملیحی تحویلم میدی که گوشهام رو در جا نیم متر دراز میکنه و بیشتر عاشقت ...
4 آذر 1392

ناناي ناي

سلام شاينا عسلي امروز يه آرتيستي بودي كه بيا و ببين دو دسته ناناي ناي ميكني دستا بالا ناناي ناي خودتم به دستات نگاه ميكني كه حركت اشتباه نباشه باسن مباركم هي تند تند ميزني زمين چنان ميخندي و هيجان زده اي كه انگار وسط عروسيي من و مامان جونم جو ميگيرتمون با شما ميرقصيم و دست ميزنيم علي الخصوص تبليغ پوشك مولفيكس رو كه پخش ميكنه تلويزيون از هر جا باشي با سرعت نور خودتو ميرسوني جلو تلويزيون عزيزممممم آخه توش يه عالم نيني داره شما هم كه عشق ني ني هستي . كاملا معني جيز و ميدوني و تكرار ميكني تازه امروز هر چي رو كه ميگفتم جيز ميگفتي جيز هعععععععع با انگشت اشاره هم علامت ميدادي نه نه يعني نبايد دست بزنيم قربون شعورت آخه فسقلي . اگه بابا جانت ببينه اي...
30 آبان 1392

فقط خواستم بگم كه دوست دارم

فقط خواستم بگم كه دوست دارم اگر بخوام بنویسم چقدر و چه جوری میشه مثنوی هفتاد من اصلا نمیشه این حرفا رو شرح و بسط داد، میشه؟ ولی به زیبایی و سادگی لحظاتی که وقتي از بيرون ميام ساكت ميشي و چشم ميدوزي تو چشمم و صورتت رو میاری جلو و میچسبونی به صورتم و لطیف ترین و زیبا ترین و آسمانی ترین صداها رو از ته حنجره نازت در میاری و دست میکشی رو صورتم و بهم میفهمونی که چقدر ساده و معصومانه میشه عشق ورزید... آره عزیزم به اندازه زیبایی بی نهایت همه این لحظات که خالقشی دوستت دارم عزیزم شایدم بهتر باشه بگم: عزیزم منم خیلی خیلی دوست دارم
26 آبان 1392

بدون عنوان

امروز خانوم كوچولوي ما ٩ ماهو ١١ روزش شد داري سعي ميكني حرف بزني براي همين صداهاي زيادي از خودت در مياري ولي منظورت و ميفهمم مثلا چيزي رو ميخواي ميگي بِ بِ بِ با انگشت بهش اشاره ميكني قربون انگشت كوچولوت وقتي مي خواي تافي رو دعوا كني با صداي بلند ميگي اِ اِ ميخوايم بريم بيرون ميگي دَ دَ دَ. بابا رو كه خيلي وقته ميگي جوجه م . مي مي ماما بيا بيا ميكني با دستت تو خوابم اگه باشي صداي آهنگ بياد دست دسي ميكني . دستاتم صدا ميده ههههههههههه . با زبونت صدا در مياري نچ نچ . وقتي خوردني ميبيني ميگي يام يام يام. . تازگيا تو خوابم حرف ميزني قششششششششنگ . الان ٨ دندون داري كه ٤ تاش نصفه در اومده موهاتم داره بلند ميشه بالاخره عاشق پاهاي ...
18 آبان 1392