یه گشت کوچولو
سه شنبه هفته پيش بود آقاي بابا ميخواست براي كاري بره تهران كه به ما هم پيشنهاد داد كه همراهش بريم منم بعد از چند ماه تصميم گرفتم كه قبول كنم البته با دودلي كوشولوتر كه بودي مسيرهاي طولاني تو ماشين اذيتت ميكرد و دوست نداشتي به هر حال راه افتاديم و منم كلي تجهيزات از جمله آب و غذا و بيسكوييت و اسباب بازي و خلاصه هر چيزي كه ممكن بود لازم بشه برداشتم و شما منو سورپرايز كردي چطوري؟ تمام مسير رو با موزيكي كه بابا گذاشته بود () به زبان لاتين با همراهي آقاي پدر پايكوبي كردي البته دو دست بالا آه بيااااااااا . قربون رقصيدنت آخه جوجه شيطون.
جايي كه بابا كار داشت يه شركت تو سعادت آباد بود كه اونجا هم طبق معمول دوست پيدا كردي اول با خانم منشي بعدم با تك تك كارمندان و بعدم رفتيم به سمت مركز خريد گلستان كه مثلا گشتي زده باشيم تو ماشين شما لالا كردي داخل مركز خريدم يه لباس بچه يافتيم كه لباساش قشنگ ولي قيمتهاش نجومي بالا بودن ولي خوب ما كمي خريد كرديم براي دختر كوچولو كه عكسش و حتما ميزارم بگذريم مادر طبقه بالاي همونجا هم يه رستوران بود كه ناهار را زديم بر بدن البته با خرابكاريهاي شما عاقبت بعد از اتمام غذا تقريبا فرار كرديم كه مشكلي پيش نياد و راه افتاديم به سمت ولايت كلا به جز قسمت دليل اصلي رفتنمون به اون شركت كه من اصلا دوسش ندارم روز خوبي بود و خدارو شكر بدون دردسر رفتيم و برگشتيم.