آخه چرا نه؟
فسقليه جوجه ياد گرفته هر وقت كاري رو دلش نميخواد انجام بده ميگه نه تو كتاب خوندم تو اين سن ني ني ها از نه زياد استفاده ميكنن مثل شاينا خانم اولا با عشوه و صد تا ادا ميگفتي ننننننه امروز من و دختر گلي رفتيم شهر كتاب تا كمي به مسايل فرهنگيمون برسيم و تصميم داشتيم چند تا كتاب بخريم خلاصه دوتايي تااز در رفتيم تو شازده خانوم ما يك عدد پلنگ به ديد شما پيشي بزرگ ديديم و با پيي پيشي گفتن شاينا ماجرا شروع شد واصرار كه ببريمش سفت بغلش كرده بودي و هر كاري ميكردم ولش نميكردي از فروشنده هام كمك گرفتم ولي فايده نداشت تند تند نازش ميكردي دلم كباب شد ولي چاره اي نبود ازت گرفتم و گذاشتم سر جاش كلي اشك ريختي و منم ناراحت شدم ولي در كل موفقيت آميز بود چون تونشتيم كلي كتاب خوب و مفيد براي گل دخترمون بخريم بعدم وقتي برگشتيم تشريف بردين منزل دادا جونت و آتيشارو سوزوندي . اينم از امروزمون خانم خانما..